اشک و لبخند

ساخت وبلاگ
روستایی بود که دیگر کسی در آن زندگی نمی کرد.همه ی اهالی آن به روستاهای دیگر رفته بودند. یک روز، سگ و خروسی که با هم دوست بودند، تصمیم گرفتند به روستایی که دیگر کسی در آن نبود بروند و آن ده را آباد کنند. با هم کلی حرف زدند و نقشه کشیدند. در پایان، قرار شدخروس صبح تا غروب قوقولی قوقو کند و سگ هم شب تا صبح، پارس کند. آن ها می خواستنند با این کارشان، اهالی قدیمی روستا را متوجه محل زندگی خودشان بکنند تا یکی یکی به روستا برگردند.روستای متروک، جای خوبی برای زندگی روباه شده بود. کسی نبود که مزاحمش شود با خیال راحت در آن روستای ساکت رفت و آمد می کرد. شب که می شد، به روستاهای اطراف می رفت تا مرغی، خروسی، پرنده ای شکار کند و با خود به روستای متروک بیاورد و بخورد.روباه از این که تنها ساکن آن ده متروک بود، خوشحال بود. یک روز که او مثل همیشه چرت می زد، ناگهان صدای خروسی شنید از خواب پرید و به طرف صدا رفت. پاورچین پاورچین رفت تا خروس را ببیند. سگ خوابیده بود. روباه به خروس نزدیک شد و گفت: «سلام دوست من! تو اینجا چه می کنی؟ آن هم توی این دهی که هیچ کس در آن نیست.»خروس گفت: «آمده ام تا این ده را دوباره آباد کنم.»روباه گفت: « چه فکر خوبی! من کمکت می کنم بهتر است از بالای دیوار بیایی پایین تا در این باره با هم گفت وگو کنیم.»خروس از این که یک یاور دیگر برای آباد کردن ده پیدا کرده بود، خیلی خوشحال شد. خوشحالی او تا اندازه ای بود که اصلاً به فکرش نرسید که روباه دشمن همیشگی اوست. وقتی خروس از روی پرچین پایین آمد، روباه امانش نداد و به او حمله کرد و خروس بیچاره را به دهان گرفت.خروس داد و فریاد سر داد از صدای او، سگ از خواب بیدار شد و خروس و روباه را دنبال کرد سگ آن قدر دوید تا توانست خودش را به روب اشک و لبخند ...
ما را در سایت اشک و لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmajid-shayesteh9 بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 21:07

افراد خونسرد و بی اعتنا خاصه آنهایی که همه چیز را از دریچۀ مصالح و منافع شخصی ببینند در جهان زیاد هستند.این گونه آحاد و افراد بشری به زیان و ضرر دیگران کاری ندارند. همان قدر که بارشان به منزل برسد و مقصودشان حاصل آید اگر دنیا را آب ببرد آنها را خواب می برد. به این دسته از مردم چنانچه در زمینۀ عدم توجه به مصالح اجتماعی ایراد و اعتراض شود شانه بالا انداخته در نهایت خونسردی و بی اعتنایی به این عبارت مثلی تمثل می جویند و می گویند:"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا خواه نزا!"یا به طور خلاصه می گویند: "خودم جا، خرم جا" مجازاً یعنی سود و زیان دیگران به من چه ارتباطی دارد؟ باید در فکر تأمین و تدارک منافع و مصالح خویش بود لاغیر.( دیگی که برای من نجوشه ، توش سر سگ بجوشه !)عبارت بالا که سالهای متمادی در منطقۀ غرب ایران هنگام وضع حمل زنان باردار مورد استفاده و اصطلاح قرار می گرفت از واقعۀ تاریخی جالبی ریشه گرفته که نقل آن خالی از لطف و فایده نیست.خواجه نصیرالدین طوسی قبل از آنکه مورد توجه ناصرالدین شاه محتشم واقع شود و به دربار اسماعیلیله راه یابد یک بار به بغداد رفت تا یکی از تألیفاتش را که در مدح اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) بود به مستعصم خلیفۀ عباسی تقدیم نماید. در این مورد میرزا محمد تنکابنی چنین می نویسد:"... آنچه مشهور است اینکه محقق طوسی در مدت بیست سال کتابی تصنیف کرد که در مدح اهل بیت پیغمبر (ص) بود. پس از آن کتاب را به بغداد برد که به نظر خلیفۀ عباسی برساند. پس زمانی رسید که خلیفه با ابن حاجب در میان شط بغداد به تفرج و تماشا اشتغال داشتند. پس محقق طوسی کتاب را در نزد خلیفه گذاشت، خلیفه آن را به ابن حاجب داد. چون نظر ابن حاجب ناصب به مدایح آل اطهار پیغمبر علیهم صلوات افتاد آن کتا اشک و لبخند ...
ما را در سایت اشک و لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmajid-shayesteh9 بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 21:07